خاطرات تنهایی

برای خودم متاسفم که بی تو نفس می کشم هنوز...

فراموش کن یه وقتی

 

یه حسی بینمون بود

 

از اون حس های بی ریشه

 

که پژمرده میشن زود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فراموش کن یه وقتایی

 

 

 

میگفتم بی تو می میرم

 

اگه جز تو و جز عشقت

 

کسی دیگه رو نمی دیدم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همه حرفامو فراموش کن

 

 

 

منو ببین چه آزادم

 

منو ببین که این عشقو

 

چه ساده بردم از یادم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ببین می تونم و میگم

 

 

 

که عشق دست ساخته ی ماهاست

 

نه اونقدر که میگن پاکه

 

نه اونقدر که میگن زیباست

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در جمعه 9 تير 1391برچسب:,ساعت 11:26 توسط رها| |

وقتی می گم دوست دارم

فکر نکن از رو هوسه

هرچی که شک کردیم به هم

برای هردو مون بسه

 

 

وقتی می گی میخوام برم

می گم شاید خسته شدی

شاید به جز من به کس

دیگه ای وابسته شدی

 

 

واسه همین می گم برو

این از رو دوست داشتنمه

خیال نکن نمی خوامت

دل , شاهد خواستنمه

 

 

برو همون جا که دلت

عاشق دیگری شده

اما یه روز میبینی

اون غریبه رفتنی شده

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت 9:46 توسط رها| |

این روزایی که تو نیستی

همش از خودم می پرسم

مگه تو همونی نیستی

که سرت قسم میخوردم؟

 

 

همش از خودم می پرسم

مگه میشه این تو باشی؟

که جلو چشمای خیسم

دست به دستش داده باشی؟

 

 

نکنه تقصیر من بود

که تو از دلم گذشتی؟

رفتیو پشت سرت هم

هرچی پل بودو شکستی

 

 

 

شاید هم من اشتباهی

تو رو با غریبه دیدم

که خیال کردم چه اسون

جامو به غریبه میدم

 

 

 

تو همونی که یه روزی

عشقو از چشات می خوندم

واسه من شعر می سرودی

منم عاشقت می موندم

 

 

اما چی شد که تو رفتی؟

چراشو من نمیدونم

اما می دونم که تا

همیشه عاشقت می مونم

 

 

 

رها

نوشته شده در پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:,ساعت 9:36 توسط رها| |

به سراغ من اگر می آیید،

پشت هیچستانم.

 

پشت هیچستان جایی است.

 

پشت هیچستان رگ های هوا ،

پر قاصد ها ییست که خبر می آرند،

از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک .

 

روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است

که صبح،به سر تپهی معراج شقایق رفتم

 

 

پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است:

تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،

زنگ باران به صدا می آید.

 

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت  جاریست.

 

به سراغ من اگر می آیید،

نرم و آهسته بیایید

 

مبادا که ترک بردارد

چینی نازک تنهایی من.

 

نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت 18:47 توسط رها| |

ازتنهایی ات گله و شکایت نکن و ناراضی و دلتنگ نباش زیرا تنها بودن بهتر از بودن با کسی است که قدرعشق ات را

نمی داند...


تنهایی را مونس خود بدان,تو تنها به دنیا آمده ای و تنها از دنیا خواهی رفت.


قدر تنهایی ات را بدان و تنهایی ات را دوست بدار,چون او نیز همانند تو تنهاست.تنهایی درد مشترک تو وعشق

است,نگذار بین تو وتنهایی ات فاصله بیفتد,او کسی را جز تو ندارد...


تنهایی بزرگ ترین نعمت خداوند به انسان است,چون انسان قدر لحظات با هم بودن را بهتر می فهمد  و درک می

کند صمیمیت چقدر ارزشمند است.

تنهایی از فاصله خیلی بهتر است چون می توان تنها بود ولی در ذهن دیگری بود, تا اینکه در کنارش بود ولی در ذهن

اش نبود.


تنهایی نعمت ست که نصیب هرکس نمی شود,باید با دل بود و فهمید,تنهایی را فقط تنهایی پر می کند...

 

 

رها

نوشته شده در دو شنبه 5 تير 1391برچسب:,ساعت 17:8 توسط رها| |

فراموش کن یه وقتی

یه حسی بینمون بود

از اون حس های بی ریشه

که پژمرده میشن زود

 

 

 

فراموش کن یه وقتایی

میگفتم بی تو می میرم

اگه جز تو و جز عشقت

کسی دیگه رو نمی دیدم

 

 

 

همه حرفامو فراموش کن

منو ببین چه آزادم

منو ببین که این عشقو

چه ساده بردم از یادم

 

 

 

ببین می تونم و میگم

که عشق دست ساخته ی ماهاست

نه اونقدر که میگن پاکه

نه اونقدر که میگن زیباست

 

 

 

همه اینا رو فهمیدم

تو این سه سال تنهایی

ببخش اگه تو هر لحظه

خیال می کردم اینجایی

 

 

 

 

 

نمی دونم میشه بازم

همون رهای سابق شم

محال ممکنه اینبار

بخوام دوباره عاشق شم

 

 

 

شعری از خودم

 تقدیم به کسی که هیچوقت دوستم نداشت

 

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 13:33 توسط رها| |

شاید محاسبه‌ی زمان را بلد نیستم.

به من گفته بود برای «همیشه» دوستت دارم

فکر می‌کردم «همیشه» خیلی طولانی‌تر است!

 

 

 
دوستی رو از زنبور یاد نگرفتم كه وقتی از گلی

جدا میشه میره سراغ گل دیگه.....

بلكه دوستی رو از ماهی یاد گرفتم

كه وقتی از آب جدا میشه می میره


 

کلاغ اخر قصه

 

 
 

هر چه می‏‏‏‏‏‏‏روم نمی‏رسم!

 

فکر می‏کنم، نکند من باشم...؟!

 

کلاغ اخر قصه ها...!

 

 

 

 

 

بی خیال!

 

آدم كه نباید همیشه آدم باشد

 

گاهی هم میشود حوا بود و اهل وسوسه...

چه تلخ محاکمه می شوند پاییز و زمستان

 

که برای جان دادن به درخت،

 

جان می دهند

 

و چه ناعادلانه کمی آن طرف تر

 

 همه چیز به نام بهار تمام می شود...!


 

همیشه حرارت لازم نیست…

 

گاهی از سردی یک نگاه می‌توان آتش گرفت.


براى این‌كه دفتر نقاشیش سفید بود

 

معلم تنبیهش كرد

 

غافل از این‌كه پسرك

 

خدایى را كشیده بود

 

كه همه می‌گفتند دیدنى نیست...!


جای خالی‌ات آن‌قدر بزرگ شده که حتی می‌شود در آن زندگی کرد!

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:19 توسط رها| |

میدونم تقصیر تو نیست

 

اون دلش پیشت اسیره

 

میدونم  حتی بخوای هم

 

حاضره برات بمیره

 

اون کسی رو که یه روزی

 

دست گرمش مال من بود

 

شک نکن خدا یه جایی

 

از تو هم پسش میگیره

 

 

 

 

 

منی که هر کاری کردم

 

تا که اون سختی نبینه

 

یا که از هر راهی باختم

 

تا که  اون عقب نشینه

 

اره این کارا رو کردم

 

ولی خوب دیگه چه فایده؟

 

وقتی اون حتی تو شعرش

 

می گه پیشم نمی شینه

 

 

نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:16 توسط رها| |

 

بازم جمعه است
بازم دلم گرفته
بازم با گریه نوشتن هام شروع شده
نمی دونم چه حکمتی تو این روز لعنتی هست که انقدر داغونم می کنه ولی...بیخیال همین که می دونم تو هم مثل منی اروم میشم
 همین که می دونم تو هم مثل من از این دنیا و از این زندگی خسته شدی
همین که می دونم تو هم مثل من از اینکه این همه مدت فقط و فقط دور خودت چرخیدی
از این تنهایی
از این بی کسی
از این بلا تکلیفی
خسته ای
همین بهم امید میده که پا به پات بیام و مثل همه تنهات نذارم
خدارو چه دیدی شاید یه روز ماهم مث اون دو خط موازی اخر دنیا به هم رسیدیم؟کسی چه میدونه؟
درد دل امروز مو با یه جمله به پایان می رسونم :
دوست داشتن بدست اوردن خیالات و اوهام است و عشق از دست دادن همه حقایق پس تو را به حقیقی ترین ارزویت قسم همیشه برایم وهم بمان...
 
 
رها
نوشته شده در سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:12 توسط رها| |

هــر شب در رویــاهایم
تو را می بینـــم , تو را حــس می کنم
من اینگونه تو را می شنــــاسم و همینطور
از ورای فاصــله ای طولانی , و فضایی که بیــن ما وجود دارد
تو آمده ای که خود را به من نشـــان دهی و همینطور
نزدیک , دور , هـــر کجا که هستی
من اعتقاد دارم که قلبــــم به تپش ادامه خواهد داد
یکبار دیگر , در را باز می کنی و وارد قلبـــــــم می شوی
و قلبـــــم به تپش ادامه خواهد داد
عشق را فقط یکــبار که به آن دست یابی , تا آخر عمر با تو خواهد بود
و هرگـــز عشقت را از دست نده , تا زمانی که زنده ایم
عشـــق , زمانی بود که من عاشق تو شدم
در یک زمان حقیقی , تو را در آغـــوش گرفتم
و زندگـــــی ما کماکان ادامه خواهد یافت
نزدیک , دور , هر کـــجا که هستی
من اعتقـــاد دارم که قلبم به تپش ادامه خواهد داد
یکبار دیگر , در را باز می کنی و وارد قلبـــــــم می شوی
و قلبـــــم به تپش ادامه خواهد داد
چون تو اینجایی , از هیچ چیز نمی هراســـــم
و می دانم که قلبم به تپــش ادامه خواهد داد
ما همیشه , به همین شــکل باقی خواهیم ماند
تـــو در قلب من به سلامت میمانی

و قـــلب من به تپش ادامه خواهد داد..

نوشته شده در سه شنبه 15 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:27 توسط رها| |


Power By: LoxBlog.Com

کـد اهنگ الو۲ از امیر تتلو

قآلبـــ هاے آقآيے

كد آهنگ براي وبلاگ

كد آهنگ براي وبلاگ

<font face=قالب و لوگوهـاے خوشمل پیشولــے">